تبیان، دستیار زندگی

مقاله ی «ایران و استعمار سرخ و سیاه»

نویسنده واقعی مقاله روزنامه اطلاعات چه کسی بود؟

نخستین اطلاعات مربوط به این مقاله به ۱۴ دی ۱۳۵۶ برمی‌گردد که مقاله از طرف امیر عباس هویدا و وزارت دربار در اختیار داریوش همایون وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی و دبیر کل حزب رستاخیز قرار می‌گیرد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
«ایران و استعمار سرخ و سیاه»
«ایران و استعمار سرخ و سیاه» عنوان مقاله‌ای بود که در شمارهٔ شنبه دی ماه ۱۳۵۶ (۷ ژانویه ۱۹۷۸م) روزنامه اطلاعات با نام مستعار احمد رشیدی مطلق منتشر شد. در این مقاله به همکاری نیروهای مذهبی و چپ در مقابله با اهداف انقلاب سفید انتقاد شده بود و توهین‌های تندی را متوجه شخص آیت‌الله خمینی کرده بود. در مورد نویسنده این مقاله اتفاق نظر وجود ندارد. بسیاری انتشار این مقاله را یکی از اصلی‌ترین دلایل اوج گرفتن اعتراضاتی می‌دانند که در کمتر از ۴۰۰ روز بعد به فروپاشی سلطنت در ایران انجامید.

مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه در وزارت دربار تهیه می‌شود و متن آن قبل از انتشار برای تأمین نظر محمدرضا شاه چند بار تغییر می‌کند. نخستین اطلاعات مربوط به این مقاله به ۱۴ دی ۱۳۵۶ برمی‌گردد که مقاله از طرف امیر عباس هویدا و وزارت دربار در اختیار داریوش همایون وزیر وقت اطلاعات و جهانگردی و دبیر کل حزب رستاخیز قرار می‌گیرد، با این قید که به دستور شخص شاه یا نخست وزیر (جمشید آموزگار) مقاله باید به سرعت در نشریات چاپ شود. آن طور که هوشنگ نهاوندی یکی از رجال دوره پهلوی می‌گوید این مقاله به پیشنهاد امیر عباس هویدا و موافقت شاه در پاسخ به سخنرانی‌های آیت الله خمینی به صورت نوار کاست در کشور منتشر می‌شد نوشته شد.

دو روز پس از انتشار مقاله موهن «ایران و استعمار سرخ و سیاه» علیه امام خمینی در روزنامه اطلاعات، مردم قم قیام کردند. مقاله‌ای به امضای مستعار «احمد رشیدی مطلق» که در ۴۰ سال گذشته، چندین نفر به عنوان نویسنده آن معرفی شده‌اند.

هوشنگ نهاوندی، وزیر علوم کابینۀ شریف‌امامی و نویسنده کتاب «محمدرضا پهلوی، آخرین شاهنشاه» مدعی است امیرعباس هویدا، وزیر وقت دربار ایده نوشته شدن مقاله را مطرح کرده است. اردشیر زاهدی هم با استناد به نقش مهم هویدا، انگیزه اصلی از تهیه مقاله را رقابت سیاسی او با جمشید آموزگار، نخست‌وزیر وقت می‌داند. احمدعلی مسعود انصاری از نزدیکان دربار نیز در خاطراتش بر میدان‌ داری هویدا و دفتر مطبوعاتی‌ اش در تهیه این مقاله تصریح و تاکید دارد.(1)


روایتی از داریوش همایون و مقاله ی رشیدی مطلق

داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت آموزگار، بعد از گذشت چندین سال و پس از درگذشت نویسنده اصلی مقاله، هویت او را فاش کرد: علی شعبانی. او در گفت‌وگویی با حسین دهباشی در مجموعه تاریخ شفاهی ایران در عصر پهلوی که در کتاب «آیندگان و روندگان» منتشر شده، تاکید کرده که تهیه مقاله به دستور شاه بوده و قرار شد یک روزنامه‌نگار قدیمی‌ آن را بنویسد؛ علی شعبانی که آن زمان رئیس انجمن مرغداران بود.

حالا اینجا من دوباره برمی‌گردم به همان بحث مهم در دوره وزارت شما و آن ماجرای مقاله احمد رشیدی مطلق و به دنبال آن ماجرای نوزده دی قم. اگر ممکن است به تفصیل راجع به این مقاله توضیح بفرمایید؛ با اینکه جاهای مختلف فرمودید، مطالب مختلفی منتشر شده و گمانه‌زنی‌های مختلف در مورد اینکه چه کسی این مقاله را نوشته، از شخص شاه گرفته تا حضرتعالی تا آقای هویدا تا آقای [فرهاد] نیکوخواه تا آقای [علی] شعبانی، افراد مختلفی اسم برده شده. اگر ممکن است یک بار به تفصیل راجع به این ماجرا توضیح بفرمایید؟
در اوایل زمستان ۱۳۵۶، مصطفی خمینی درگذشت و فورا شایعه شد که ساواک او را کشته است و در قم مجالسی گرفتند و یکی دو تا از این آیت‌الله‌ها که بعدا مغضوب هم شدند در حکومت اسلامی، بالای منبر حتی تا آنجا رفتند که گفتند که شاه منعزل است.

علی شعبانی یک متن خیلی آبکی‌ای [نوشت]، البته خب مقاله‌ای که چاپ شد بسیار مقاله آبکی‌ای است ولی خب آن آبکی‌تر هم بوده گویا. می نویسد و می‌فرستند پیش شاه و شاه عصبانی می‌شود که این حرف‌ها چیست و تندترش بکنید. برمی‌گردد و می‌دهند به شعبانی و یک خورده تندترش می‌کنند. بعد پیش از اینکه به شاه بدهند چون این را آقای مهدی قاسمی در مجله «علم و جامعه» واشنگتن چند سال پیش نوشته است من نقل می‌کنم. او را هم دعوت می‌کنند و می‌گوید که من رفتم و شب دیروقتی بود در دفتر هویدا، نیکوخواه بود و شعبانی و هویدا و متنی را به من نشان دادند و گفتند که سابقه‌اش این است، چطور است؟ خب من هم نگاه کردم، من هم خوشم نیامد از آن. او [قاسمی] هم اصلا اهل این صحبت‌ها نبود. او که اصلا یک کلمه تا آن وقت از این چیزها ننوشته بود و بعد هم ننوشت. گفت برای اینکه رفع تکلیف بکنم – نوشته است [خودش] – گفتم خیلی خوب هست و آن را دادم به هویدا. هویدا رفت پای تلفن خواند برای شاه و آوردند و گفتند بسیار خب. فردا تلفن کرد هویدا به من در دفتر، فردای آن جلسه که من نمی‌دانستم.

شما تا قبل از اینکه هویدا به شما تلفن کند از موضوع خبر نداشتید؟
نه اصلا. نخیر، اصلا، هیچ. من فقط شنیده بودم که [امام] خمینی حمله کرده است و در مسجد ارک یک مجلسی گرفته‌اند و باز هم حمله و انتقاد شدید و بعد هم انتشار یک مطلبی که ساواک [مصطفی خمینی را ] کشته و به دستور شاه کشتند و از این صحبت‌ها. فردایش تلفن می‌شود به دفتر من.

هویدا گفت که مطلبی هست فرمودند که هرچه زودتر در یکی از روزنامه‌ها چاپ بشود.

[قبل از اینکه من در وزارت اطلاعات شروع به کار کنم، از نخست‌وزیری مستقیما مقالات را می‌فرستادند برای روزنامه‌ها. من که آمدم به وزارت اطلاعات دیدم که از دربار مستقیما مقاله برای روزنامه‌ها می‌فرستند، گفتم به وزیر دربار که این صحیح نیست و یک هماهنگی و تمرکزی باید وجود داشته باشد. قرار شد مطالبی را که می‌خواهند بفرستند از طریق وزارت اطلاعات چاپ بشود که این [مقاله] را هم فرستادند. من آن روز در کنگره حزب رستاخیز، فردایش یا همان روز، خلاصه شرکت داشتم و رئیس کمیسیون اساسنامه بودم. قرار بود اساسنامه حزب را تغییر بدهیم و دوباره آموزگار بتواند دبیرکل بشود و خیلی گرفتار [بودم]. آنجا ایستاده بودم داشتم با یکی دو تا صحبت می‌کردم که علی غفاری، رئیس دفتر هویدا، آن هم اسمش علی بود، آمد و یک پاکت سفیدرنگ بزرگی را به من داد و رویش هم همان وقت نگاه نکردم، یک برچسب گرد با آرم شاهنشاهی بود. داد به من و گفت همانی است که آقای وزیر دربار گفتند. من دیدم که با حواس‌پرتی که دارم و گرفتاری‌های کنگره این [پاکت] را جا خواهم گذاشت و خیلی بد خواهد شد. این است که نگاه کردم، اتفاقا علی باستانی خبرنگار اطلاعات که دوست خیلی صمیمی من هم هست آنجا بود، دادم به او گفتم این را [بگیر]. بعد نگاه کردم دیدم این برچسب روی پاکت است، آن برچسب را کندم و یعنی مقاله را درآوردم، پاکت را برداشتم و خود مقاله را دادم به او. [امام خمینی را مرتجع و مخالف اصلاحات و عامل استعماری معرفی می‌کرد و اشاراتی به اصل و نسب هندی و تخلص شعری او داشت.]

این کاملا اتفاقی بود که برای اطلاعات افتاد؟
بله دیگر، او آنجا بود.

اگر مثلا سردبیر آنجا بود؟
هر کسی آنجا بود چون من باید بلافاصله می‌رفتم سر کمیسیون اساسنامه و حتما هم یک جایی جا می‌گذاشتم چون حواسم پرت بود دیگر. گرفتاری‌های زیاد [پیش آمد]. چون این‌ها را باستانی گفته است و این‌ها دیگر اشکال ندارد آوردن اسم او. هیچ، رفت تمام شد دیگر، من [هم] رفتم. فردایش اتفاقا یک کمیسیونی داشتم، شهیدی در اطلاعات سردبیر کل بود؛ احمد شهیدی. تلفن کرد که آقا می‌دانی چه شده؟ این چه کاریست؟ [گفتم] چه شده؟ گفت آقا این مقاله حمله به [امام] خمینی است و خیلی بد است و این‌ها. گفتم من نمی‌دانم، نخواندمش ولی چه کارش کنیم، گفتند چاپ بشود. گفت آخر چرا ما؟ گفتم چیست مگر؟ گفت حمله کردند، اگر ما این را چاپ کنیم می‌ریزند دفتر و دستک ما را در قم آتش می‌زنند. گفتم خب بالاخره باید یک کسی این را چاپ کند. حالا دادیمش به شماها، شماها هم از همه روزنامه‌ها بیشتر برخوردار شدید [با خنده]. واقعا هم اطلاعات قوی بود. گفتیم به هر حال چه کار کنیم؟ باید چاپش کنیم. من تهیه‌اش نکرده‌ام که. عصبانی شد. ناراحت شد ولی واقعا هیچ کاریش نمی‌شد کرد. یک روزنامه باید چاپ می‌کرد.(2)

پی نوشت: 
1- «مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» چگونه تهیه شد؟»، مظفر شاهدی، روزنامه ایران
2- مقاله رشیدی مطلق به دستور شاه نوشته شد، سایت تاریخ ایرانی